1
دارد شوخی میکند
میگویید نه
از خودش بپرسید:
بسیارند کسانی که رؤیایی همسان دارند
که نمیتواند از آن همهشان باشد
یکیشان پیشنهاد کرد که یه جا بشینیم و کارو یهسره کنیم
باغی، باغچهای، دری دشتی
رؤیا رو میگذاریم زیر سایهی یك درخت
- خب از پیش میشه رفت و این درخت رو نشون كرد
خب اینجوری آسودهتر میشه به كارا رسید
- خب كی میدونه كه كیا یه رؤیا دارن؟
خب یكییكی:
آلوارو:
- کسانی را دیدهام
کسانی را نه
و هیچیک را نمی شناسم
ریکاردو:
- در ما بسیاری زندگی میکنند
آلبرتو:
- بی آن که چیزی بخوانم یا به چیزی بیندیشم
فرناندو:
-گوش میدهم بیآنکه بنگرم
2
رؤیا ی زیر سایهی ِ درخت خسبید در خواب درخت و سبز شد
آلوارو از میان ِ آنهمه رؤیایی كوچك در پوششِ نامی ساده را شناخت
ریكاردو كوشید بسیار درهم ِ خواب ِ درخت شد
آلبرتو ساده زیست و بیرؤیا ماند
فرناندو فراگوش
نام ِ بزرگ رؤیا را بر زبان آورد و
رؤیا زمینی شد و
درخت از خواب برخاست و
باغ و باغچه و درودشت باهم شیهه كشیدند.
آلوارو دو كامپوس/ ریكاردو ریس/ آلبرتو كایرو سه نام دیگرشاعرانهی فرناندو پسوا شاعر بزرگ پرتقالی نگاه كنید به: دكان سیگار فروشی / مجموعه شعرهای فرناندوپسوآ / با برگردان درخشان حمید فرازنده / نقش خورشید