میگویند قرار است
سیل بیاید
سرزمین ما را با خود
ببرد،
به همین دلیل هر طرف که نگاه میکنی
میبینی یک نفر مدعیست
میگوید من
کشتیبانِ موعود شما هستم
سمت من بیایید
من شما را شفا خواهم داد
نجاتدهنده
بعداً خودش میآید...!
میگویند قرار است امروز
اهل نقاب
مقابلِ تمثالِ پادشاهِ موعود
رژه بروند.
خب به من چه؟
رژه بروند!
چرا کسی لاشهی کفتارها را
از این کوچه جمع نمیکند؟
تعفنِ بعد از سیل
علیه تنفسِ کبوتر شنیده میشود.
آن روز
ابداً کابوسی در کار نبود
کلمات داشتند
جای جراحتِ یکدیگر را پانسمان میکردند.
بوی ادرارِ مردگان
دنیا را گرفته بود.
من میترسیدم از پشتِ پنجره
تکان بخورم.
باد پیدا بود میخواهد مرا
نشانِ همان کشتیبانِ مدعی بدهد.