از لسنینگ کم میآورم و از اسپیکینگ نیز
هم، چنان فقیر کلماتم و اصطلاح
چنان به نقصان کشیده سخن
که سکوت را هم نه به درستی درک
نه مناسبتش، حجمش، چگونگیاش
سرافرازی نیست در او لانه گُزیدن مثل کرم،
عادت به خشخش انزوا،
تخمگذاری در منفذهاش
من اما دوست دارم به لهجهی شما برسانمم
خرسان سرخ، سالمونان سیاه، سنجابان سبز،
کاجان الجیبیتی، سالمندان بوردینگ سکول!
من با شما حقوق برابر
که اینهمه کنشگرترید زیست محیطیترید
ماسکها و پلاستیکها را
در حلقوم زمین هرگز فرونکردهترید
و ورک شاپهایتان بیواسطه زیر بارانها طی
ما اما بهواسطهی چتر-
گربه هم با ماست
اخبار که دنبالمان می می میکند
نازش نوازشش نقشههای تنش
نالههاش
به دکتر خانواده
شبها دچار گربهمندیام را گفتهام
از خمیدن شانهها در ذکر مصیبت بیپایان
دانسته
نسخهپیچ قرصهای صبوریام کرده
تمرین توانبخشیام داده فیزیوتراپ، میزند با سیم تاندونهایم گیتاری آرام
رقص فعلاً نه، مهارت ایستادن با شانههای چنددرجه عقبکشیده در روزی ۸ ساعت کار،
بنا به حداقل دستمزد در حداکثر بار
پیش با صدای آندرآ بوچیلی در خیابانهای تهی
و سرودهای جمعی از خلال پنجرهها
ما همه مسئولیت برابر
در این خط اول یا بدل
که نوشتن را جانداده مجال
که مرگ، بسیاری را کشانده تا دم دروازهاش برده
برگرانده/ برنگردانده
به همین مفتی مردن
به همین مفتی در اوج سلامت، دردان
به همین مفتی به غبار بیکاری و ورشکستگی، لرزان
در این مهشدگی چگونه خودمان را از عناصر دیگر تشخیص!
گاهی هستن گاه نهستن
کارها را به هرجهت درنوردیدن
سعی برای بقا.
بهقدر مژک، ریشه در
زیست بومتان زدهام