شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

 فرض کن پرنده باشی و یکی آسمان به آسمان بگیردت 

 فرض کن پرنده باشی و یکی آسمان به آسمان بگیردت 
خون ِ توی شیشه باشی و کسی استکان‌به‌استکان بگیردت
هر‌چه را محال‌بود فرض کن... هر‌چه را که زشت، هر‌چه را غریب...
فرض‌کن سگی که نان‌خور ِ تو بود، گاه ِ دُم‌ تکان‌تکان، بگیردت!
هر‌چه هست... هر‌چه هست، بوف ِ کور... رختخواب ِ پیرمرد ِ خنزری
رنج ِ هر‌چه مُرده، هر‌چه گور ِ پُر، پنج شنبه در میان بگیردت
جفت ِ سازگار ِ سال‌های سال، در تلاش ِ بردن ِ دل ِ یخی!
سردی ِ تن تو کم نمی‌شود هر‌چقدر «مهربان» بگیردت...
چای دارچین و دار چین و دار... صبح ِ ناگوار ِ جرثقیل‌ها
روی این طناب، تا ابد بناست سبز مرگی ِ جوان بگیردت
از شبانه های بطری و عذاب، تا شهید ِ مرز‌پرگهر شدن 
آرواره‌ی سگی به‌نام ِ فقر، استخوان‌به‌استخوان بگیردت
این ستون به آن ستون، خبر/ فرج... مشت مشت مشتِ بسته، مشتِ باز
چسب ِ زخم روی هر‌چه لب که
 -هیس! فوقش این که «درد ِ نان» بگیردت!
_درد ِ نان نه...
_ درد ِ نان که بهترست از پرندگی در آسمان ِ حبس!
فرض‌کن هر‌آن‌که مرزخواه ِ تن، با کمان و بی‌کمان بگیردت!
شهر امن نیست... کوچه امن نیست... آآآآه امن نیست... خانه امن نیست
دشمنی که  فرضی است، فرض‌کن، پادگان به پادگان بگیردت...
گریه... گریه... گریه‌های ِ قحط ِ اشک... گریه‌های ِ از درون و بی‌سند...
گریه‌های روح، در لباس ِ چرک... (چرک مرگی ِ جهان بگیردت‌)
مطبخ است و مسلخ است و دوزخ است... از اجاق ِ گاز، تا اتاق ِ گاز!
جبر ِ اختیار...  اختیار ِ جبر... این ولت کند، که آن بگیردت!
دختر ِ کسی شدی و خط ِ بعد،
همسر ِ کسی شدی و خط ِ بعد،
مادر ِ کسی شدی و خط ِ بعد،
مرگ، مرگ ِ ناگهان بگیردت...
مثل ِ کله‌پاچه، مُثله... کله‌پا... بوی قُرمه‌سبزی از سرت بلند...
گوسفند باش و سر‌به‌راه باش تا شفاعت ِ شبان بگیردت!
ماهی ِ‌سیاه !
(‌ماهی ِ‌سیاه، با دهان ِ باز فحش می‌دهد)
تف به ساحل ِ «ارس»! کجاست پس او که خواست در امان بگیردت؟!
ماهی ِ سیاه توی تابه... آخ... 
زخم‌های تا‌به‌تا، نمک‌بریز!
بوی زردچوبه می‌دهی، غزل، مثل ِ درد ِ زایمان بگیردت!
ته‌گرفته هم‌کلام و هم‌کلم... دووود از دلت بلند می‌شود...
شور می‌شود دوباره چشم‌هات... اشک، باید از جهان بگیردت...
بیت ِبعد، زنگ ِخانه
زنگِ بعد، سفره در تلاش ِ هضم ِ‌حاضری!
کاش این زمین ِ از گلوله گرم، سرد و گرم، از دهان بگیردت...
لب پریده... دست‌بسته... چشم‌باز... نیم‌خورده...نیم‌مرده...نیم‌سوز...
راوی ِ روان‌پریش مانده است از کجای داستان بگیردت!

طاهره خنیا

تک نگاری

شعرها

باد سر میکوبد

باد سر میکوبد

فهیمه جهان آبادی

ﺍﻋﺘﺼﺎب

ﺍﻋﺘﺼﺎب

امین رجبیان

تدفین

تدفین

داوود سعیدی

می‌آیی 

می‌آیی 

م. مؤید