شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

حتي صداي مردگان

حتي صداي مردگان از بس كه
اسم داشت
از عوي سگ، قوقولیِ
خسته‌ي خروس
از لحن تن، تن تو و من، چسب
زخم، تیغ
حالا نمي‌بُریم، اگر كه پریدیم تو
لب بزن!
ساحل زدیم، نخورد، غبارش
سكوت كرد
امّا ببین! آهوي ماهیاي شن‌زده!
امّا ببین! ببین! ببین دیگه
مي‌گم! دیدي دیدي؟
یك چشم این میان كه روي تو
دوختیم
امّا نگاه‌كردن ما فاصله نداشت
امّا نمي‌كشید تني سمت
چِارچوب
امّا گشود میان دهاني كه بسته
بود
امّاي بي‌دهان! دهانم تو باش
بس!
امّا چرا صدا؟ صدایم نمي‌كني؟

نیما صفارسفلایی

شعرها

شغل تمام وقت

شغل تمام وقت

بکتاش آبتین

زمان بسته‌ست از رو باز هم امروز شمشیری

زمان بسته‌ست از رو باز هم امروز شمشیری

هادی خور شاهیان

مرا از این‌که منم عاشقانه‌تر بنویس

مرا از این‌که منم عاشقانه‌تر بنویس

عادل سالم

در باغ

در باغ

شاپور جورکش