و بعد
شب ِ بیستو چهارم، خسوف گرفته از گونهى چپ
و بقایاى ِ چند بوسهى متلاشى
براى لحظهاى ماندن در مدّى ملتهب.
زمین از این پایین چقدر تختهسنگ است
و ارواح ِ عهد سفال چه مست خون به گلوى خیابان مىریزند،
وقتى فقط گوشهى روسرى خیس است.
اجازه مىدهید شرفیاب شویم براى مجلس ِخاكسپارى؟
و بهجاى پیشكشى شاخهاى شببوى خونین؟
كه مشامِ شب، پُر از بوى ِ كافور است
و آوردهاند آسوده خوابیده و در امن وامان بوده شهر وقتى كه مىخوانده:
نگاه باید بوى ِمسیح بگیرد
چرا كه در اتاق ِمن
هنگام پَردهبردارى از تندیس ِ مریم عذراست.
پرواز هم با پرنده نمىماند
در شبى كه آسمان بوى ِ بال مىگیرد
و حالا به عیادت آواز مىروند قفسها و پرندهها.