شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

همین که می‌رسی

همین که می‌رسی
از سیب‌های پلاسیده بر درخت می‌گویی
از درخت‌های خشکیده در باغ
از قورباغه‌های سرگردان
و جیرجیرک‌های خاموش...
دهان زمستانیت را ببند
در این جا پیله‌ها دارند پروانه می‌شوند...
اینک بنشین و تماشا کن
قد کشیدن درخت انگور را 
که چه مستانه از نرده‌ها بالا می‌رود
گنجشک‌ها  می‌رقصند
کلاغ‌ها کِل می‌کشند
و سرباز برجک نگهبانی
هر روز 
منتظر دختری است که 
بیاید و انگور بچیند.

محمدجواد هاشمی

تک نگاری

شعرها

در خود فرو رفته‌ام

در خود فرو رفته‌ام

ربابه قصابان

طفلکی از همان سال‌ها پيش

طفلکی از همان سال‌ها پيش

عادل حیدری

کبود قبر بود و نبودم کنار خودم

کبود قبر بود و نبودم کنار خودم

فهیمه جهان آبادی

تا زبان سرخشان از دار بیرون می‌زند

تا زبان سرخشان از دار بیرون می‌زند

زری قهار ترس