میپرسند
چرا واژههای شاعران جنوبی
بوی دود میدهد
مادیان نجیبم
آنان که گوسالههاشان را به پستانت بستند
و مایع سیاه غلیظ را مکیدند
آیا از باد نمیترسند؟
وقتی کرههایت برای لقمهای زندگی
چهارنعل میتازند وُ یالهاشان شعلهور است
سرچشمهها
به عکس دخترکان مینا به سر خیانت کردند
آب سربالا میرود
قاطرها ابوعطا میخوانند
و من
به مادهگی و اندام تجاوز فکر میکنم
سر به زیری تا کی؟
تا کی وقت سرفههای پیدرپی
تنها کسی که تو را بغل میکند
شرجی باشد؟!
بلند شو
و سیاوش داستان خودت باش
که داغ «غ
نیمت جنگی» را