دست بردهاند
در ترکیب این رودخانه
که لابد
ماهیها از همین نمیآیند
من ایستادهام آنجا
که قلاب میاندازم به جان خودم
بالا میکشم:
خالیهای سنگین
روزی چقدر دلم میخواست
روی پل بایستم
ببینم
جریان این آب از چه قرار است؟
برعکس تو
که هروقت چشم باز میکنم
ساحل را تا کردهای
پل را برداشتهاند
و دست که بردهاند
در ترکیب این رودخانه
بردهاند