در نگاه عكس من در قاب
روي شومينه
يلداي من
در آيينهی تالار نمايان شد
و به بزمي شبانه نشست
با او كه من نبود
برق كه رفت
روشن كرد
شمع روي شومينه را
و پشت و رو كرد
قاب عكس را
شمع تا پگاهان
سوخت
اشك ريخت
و خاموش شد.