برای خوزستان و سیستان و بلوچستان و سرزمینِ مادریام
دو انگشتِ شستش را
در زمینِ خشکیده فرو کرد
و درهای به شکل خندهای کشید
چهل ستارهی مُرده
به دره افتادند
دهانِ خندهی تاریک
از نورِ دندانِ ارواحِ ستارگان پُر شد
و بچه خدای شرور
صورتکِ گِرد را
مثل سرخپوستی
به روی صورتش گذاشت
دستهای خاکیاش را بالا بُرد
و هلهلهای سَر داد
که هنوز گوشهایمان
سوت میکشد