شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

من گیاهی خشکم و در ساقه‌ام آوند نیست!

من گیاهی خشکم و در ساقه‌ام آوند نیست!

در میان خاکم اما ریشه‌ام پابند نیست!
بوته‌ای هستم که تا باد خفیفی می‌وزد
ریشه‌ام می‌لرزد و دستم به جایی بند نیست!
هرکس «این دیوانه» را برده‌ست پس آورده است!
بعد از این در «قلب من» انگیزه‌ی پیوند نیست!
دوستان، من را به بزم رقص دعوت می‌کنند!
خیلی از اوقات حتی حس یک لبخند نیست!
خنده‌هایت را فقط در عکس‌هایت دیده‌ام!
مثل اوقاتی که چایی هست اما قند نیست!
هرکسی اندازه‌ی خود «مکر» می‌داند، ولی- 
«کارزار عشق» جای حیله و ترفند نیست!
حرف من را بی‌قسم این‌جا کسی باور نکرد!
می‌روم جایی که آن‌جا «سنت سوگند» نیست!
حرف‌های دیگران را بشنو و باور نکن!
ماجرا اصلاً به آن شکلی که می‌گویند نیست!
شاید که این‌جا آخر دنیای من باشد!
شاید وصیت‌نامه‌ام باشد همین شعرم!
پایان این شعر آخرین امضای من باشد!
مانند یک دریاچه‌ی در‌حالِ خشکیدن
از نقشه‌ی جغرافیا کم می‌شوم، کم‌کم!
آیینه‌های ترسناکی دارد این خانه!
می‌ترسم از چیزی که دارم می‌شوم، کم‌کم!
هرکس که لمسم ‌می‌کند یکباره می‌ریزم
خاکستری هستم که پای عود می‌افتد!
گم می‌شوم جوری که پیدا هم نخواهم شد-
چون قطره‌ای باران که شب در رود می‌افتد!
روزی به خود می‌آید این دنیا و می‌فهمد
روی زمین اصلاً به آدم احتیاجی نیست!
علم پزشکی آخرش یک روز می‌گوید:
در این جهان -جز«عشق»- درد لاعلاجی نیست!
ما سرزمین کاملاً وارونه‌ای داریم!
«گندم» خودش این‌جا نگهبان «مترسک» بود!
با این جهان از هر جهت کاری نمی‌شد کرد
دنیای ما «دنیای آدم‌های کوچک» بود!

اصغر عظیمی مهر

شعرها

همه در این آینه حضور دارند

همه در این آینه حضور دارند

احمدرضا احمدی

 از گپ با درخت نارنج

از گپ با درخت نارنج

حامد پورشعبان

رؤیایی آن سوی روزگاران

رؤیایی آن سوی روزگاران

نصرت‌الله مسعودی

در گلوگاه اصلی شکم

در گلوگاه اصلی شکم

رسول کاوه