شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

مرغ سحر

به شعر‌، وکالت دادیم از درد بنویسد
شعر را آن‌چنان پیچیده کردند
که درد‌، ناشناس ماند
به طنز‌، وکالت دادیم از درد بنویسد
چنان لودگی کردند که درد مسخره‌ی عام و خاص شد
درد را به دریا گفتیم‌، دریا خشکید
به کوه گفتیم‌، کوه فروریخت
به ناچار در موسیقی‌مان پنهان کردیم
درد‌، ملی شد‌!

اکبر اکسیر

شعرها

فَروَرگانِ چشمِ تو 

فَروَرگانِ چشمِ تو 

نازنین آیگانی

جمهوری

جمهوری

لیلا ساتر

 به‌دست همه چراغی بود

به‌دست همه چراغی بود

احمدرضا احمدی

در خطبه‌ی بی‌نقطه‌ی کویر

در خطبه‌ی بی‌نقطه‌ی کویر

فریاد ناصری