سادهتر از این بود
سادهتر از این؟
که از ستودهی توخالی خویش
دست
کشیده...
اجازه دهیم
ناممان بر دو رگ موازی دور از هم
به هیأت درختی
به هر چیز رونده
برای هم وقت
خیره نگاه کند
کدام کوه از شاخه و ماه ِسرخِ روزهای
سرد خود دست میکشد؟
و از یاد میبرد
بر تیرک شانههای خود
چه گلهای سرخی داشته؟
و چه پرندههای کوچک آبی رنگی
که در بنبست درهها
ذره
ذره
هویت خود را به علفهای هرز
بیکموکاست هدیه میدادند .
و
میمردند
و میمردند
پرندههای بیچاره
پرندههای دربهدر تهی شده از نبض
پرندههای خالی متعفن