غریب و غمزده و بیگناه... همسایه!
نجیب و خستهدل و بیپناه... همسایه!
چه درد بیشتر از این که با گلوله و آه
جوانیات شده باشد تباه... همسایه!؟
زمان به خاک بیفتد تو آه اگر بکشی
زمین بسوزد از آن سوز آه... همسایه
چگونه مرهم زخمت شوم؟ تو لب تر کن
که جان کم است... جهان را بخواه همسایه!
تو درد میکشی و من به گریه میافتم
تو بغض میکنی و من نگاه... همسایه!
برای لالهی پژمرده در مزار شریف
رواست گر که بپوشم سیاه... همسایه!
اگرچه باغ تو خشکیده، میرسد روزی
در آن دوباره بروید گیاه... همسایه!
هوا اگر چه زمستانی است... دل خوشدار
بهار میرسد از گرد راه... همسایه!