از دل چرخ گوشت درآورد گوشت را، کینه را، کدورت را
جای سیلی هنوز هم میسوخت، چسب زد روی زخم صورت را
حلقههای پیاز را برداشت، ریخت در تابهای پر از روغن
گریه کرد از ته دلش غم را، رنج را ، درد را، اسارت را
ریخت در کاسههای گل سرخی، ترشی سیر و ماست را سر صبر
میز را با سلیقه تزئین کرد، جابهجا کرد جای ساعت را
توی گلدان شیشهای با عشق چند تا شاخه رز سرخ گذاشت
رفت آرایش ملیحی کرد به خودش داد این جسارت را
ماه هم میهمان پنجره بود آمد از راه همدم او شد
شب زن را ستاره باران کرد از نگاهش گرفت وحشت را
چای بابونه را که مینوشید دستهایش عجیب می لرزید
آلبوم عکس را ورق میزد پاک میکرد اشک حسرت را
آری آغاز دوستداشتن است گرچه پایان راه ناپیداست
می نویسد هنوز با تردید اول دفتر این عبارت را