از ماه افتاده بیرون، آبی من، آسمانم
از روی این جمله باید یک بار دیگر بخوانم
انگار هذیان نوشتم، شاید که معناش این است:
من ماهیام پس نباید از آب بیرون بمانم
ما بیقراریم هر دو، ای موج دیوانه بشنو
باران سنگ است در تو، از نو تو را میتکانم
یا ماهیام یا نهنگم*، چیزی نمیدانم اما
از دستهای تو باید، دریام را بگذرانم
در گامهای صدایت، باید قدم زد، ولی من
در تو شنا کرده بودم، دریای آوازهخوانم!
در آبها ماهیام من، در ابرها ماهم اما
آغوشت آیا کدام است، دریاست یا آسمانم؟
*این نان و آب چرخ چو سیل است بیوفا/ من ماهیام، نهنگم، عمانم آرزوست (مولانا)