اغواشدهی کرگدنی هستم در تن و
تن میگذرد از من
با زقزق سنگستانی در زانو!
میرفتم و پنهان از تردد اشباح غضبناک
و سراب متصور
استسقا آورد
به یاد بیاور معدنچیان را درتاریکیهای
عطش افروز
آوردم و
لهله میزد زبان سگی که در لبهایم
ولگردی میکرد
- «دائم الخمر بوسههای توام!»
او گفت !
به کارافتادند سلاحهای آدم گداز به زرادخانهها
و استخوانهای سوخته درآغوش گرفتند
یکدیگرهای در آتش گداخته را
پس گوشهای خود گوشهایی دارند اینان اینان
تو فقط گوش کن
به طنین رعد مسلط و
از یک دهان مسلط
وبه یک معنا!
سرکوب شدیم یکجا درهمه جا
جا به جا!
ابطال پذیر نیست سرهایی که تکثیر میشوند
درهمهجا
جابهجا
میپوشاند سر و صورتش را
با جورایی سیاه که تازه خریده
برج دیدهبانی هم دارد
افزون بر دوچشم و
با صورتی که دارد و ده البته!