شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

بی هراسِ اندوه

بی هراسِ اندوه
بی هراسِ مرگ
حرف روشنی‌ست نجوای بهار
با حزن آدمی ‌

پرنده‌ بر آفتاب صبحگاه
می‌خواند،
بی هراس
در چشم جهانی که
مرگ آزاد است و
بوسه و آغوش در بند.

به تو فکر می‌کنم
اضطرابی می‌دود در زمان
به تو فکر می‌کنم
ترسی می‌نشیند
به تو فکر می‌کنم
پی حرفی
راهی،
برای نزدیک شدن لب‌هامان
بهار می‌آید

علیرضا عباسی

شعرها

جوان نمی‌شوی اما به یاد بیار که «بودی»

جوان نمی‌شوی اما به یاد بیار که «بودی»

راضیه بهرامی‌خشنود

مالیخولیا

مالیخولیا

هادی میرزانژاد موحد

شغل تمام وقت

شغل تمام وقت

بکتاش آبتین

هم ‌بغض!

هم ‌بغض!

محمدعلی بهمنی