شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

تن بر دوش می‌کشم

به «فراز بهزادی»


تن بر دوش می‌کشم
چیزی به مراسم تن‌سپاری‌ام نمانده
قبرستانی به انتظار نشسته تا
به جای همه‌ی جسدهایت
در تو دفن شوم.
چه فرق می‌کند
مؤذن‌زاده در گوش‌ات بخوانم
یا دهخدا روی لبانت بنویسم؟
کنار هر اسمم
خرما بگردان و
روی هر تاریخم
گلاب بپاش.
قرن‌ها هم بگذرد در این قبرستان
نه از خرماهای زنی چمباتمه‌زده با چادری مشکی کم می‌شود
نه خرده استخوان‌هایی
گوش به زنگِ اسرافیل می‌نشیند
 

هادی عیار

شعرها

اعتراف می‌کنم 

اعتراف می‌کنم 

مظاهر شهامت

برهنه ات به خانه می آید

برهنه ات به خانه می آید

فهیمه جهان آبادی

 صبح آن روز ساعت هفت از

صبح آن روز ساعت هفت از

محمد حسین عباسی

 همیشه عیدها روشن بودی

 همیشه عیدها روشن بودی

سوری احمدلو