کتاب ها

Books

اشعار

poetry

صوت ها

audios

ویدئوها

videos

بیوگرافی

متولد ۱۳۶۱،شیراز، ساکن تهران.

کابوس‌های تهران

در کوچه‌های شهر شایعه شده است
دختری با موهای سیاه
 قرار است بیاید «سرزمینم را از خشکسالی و دروغ برهاند»
یعنی که تعبیر خواب من خوش است
ابن‌خلدون سرش را از زیر شولایش بیرون آورد
پوزخندی زد
یعنی که تعبیر خواب من،چیزی است شبیه زلزله
این‌جا توی میدان ونک
یا این‌جا توی میدان ولی‌عصر
یا این‌جا     این‌جا
این‌جا توی قفسه‌ی سینه‌ام
تکان می‌خورد     دور می‌زند        تکان می‌خورد 
    دور می‌زند
توی کلیه‌ی چپم ته‌نشین می‌شود.
تیتر اول روزنامه‌ها اما،
خبر از آمدن دختری می‌داد با موهای سیاه
که قرار است دو رودخانه بسازد
از میدان درکه تا پل چوبی
که قرار نیست 
دست‌های کسی توی رودخانه بماند
قرار نیست پدر را بکشد، مادر را دیوانه کند
قرار نیست مزد کارگرهاش، نان سفره‌ی غریبه باشد
ابن‌خلدون حرفی نزد
تنها مرا تا کافه‌‌های کنار شهر همراهی کرد
برایم قهوه خرید
و به نوشیدن با اکراه من خندید
:‌من از خوردن قهوه توی کافه می‌ترسم
از تکرار تاریخ توی صندلی‌هاش می‌ترسم
نخند
از هجوم این‌همه آدم به پنجره‌های همیشه بسته می‌ترسم
از صدای موتورها توی خیابان می‌ترسم
نخند
من از رمضان به نیت چهل روز می‌ترسم
از ترافیک به وقت فرار می‌ترسم
نخند
من از حضور این‌همه طناب‌، توی خواب‌هام می‌ترسم
از بلندی این‌همه دیوار می‌ترسم
نخند
نخند مرتیکه نخند
تهران دارد توی کلیه‌ی چپم تَه‌نشین می‌شود
می‌دانم این سنگ لعنتی مرا به اتاق عمل می‌کشاند
به احساس تیغ جراحی کنار گلوم
از این جا صدا ندارم
تارهای صوتیم می‌پیچند توی رگ‌هام    دور می‌زنند
مرا ریشه می‌زنند به خاک این شهر لعنتی
شبیه مترسک توی زمینی با دو گوشه‌اش بسته به گاو آهن
که دارد از مدار زمین خارج می‌شود.
سرم گیج می‌رود
معلق می‌مانم میان زمین و آسمان
و نه این درد لعنتی 
و نه لوندی ایستگاه بعد انقلاب 
مرا از این حال در‌نمی‌آورد
نخند       نخند
دختری که قرار بود سرزمینم را نجات دهد
توی رژلب به قیمت مترو و لباس زیر ارزان گم شد
نخند...

ابن‌خلدون توی تخت جابه‌جا شد
کاری از تو بر نمی‌آید زن
بیا بنشین موهات رو ببافم
دست بر سرم کشیدم
که موهام رو باد، به قصه‌ها برد شبیه ژاندارک
به دو زولفونت بووَه تار رُبابُم
رُبابَم روسریم را به کمرش بسته 
 و تو کافه‌های شهر عربی می‌رقصه‌.

ابن‌خلدون جواب نداد
نخندید
زل زده بود به احتمال حضورم توی کاشی‌های حمام
و میان آن‌همه برف که از تخت تا من باریده بود
راهی باز کرد
که تعبیر خواب تو دروغ است زن
دروغ است
آمدن زنی با موهای سیاه و چشمانی که شبیه توست
دروغ است زن
بیا این لیوان آب را سر بکش.

مرضیه مهاجر