شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

 

شب و روز ندارد
این شرارت
حشرات که بالا بزند
آن...

دیر یا زود  
از زیر برف بالا می‌آیند 
و با عطرشان تمام صحرا را پر...

آخرین بار 
ردش را بر پیشانی ماه دیدند 
گوزنی 
که بین...

من هیچ‌وقت 
سنگ زیرین آسیاب خودم نبودم
هربادی که می‌وزید 

شعرها

چیزی از من در تَنده‌ی پدر جا ماند

چیزی از من در تَنده‌ی پدر جا ماند

مایرام تکیه‌ای

نقابی از خوشبختی

نقابی از خوشبختی

احمدرضا احمدی

آه از این‌همه هجرتِ بی رفتن

آه از این‌همه هجرتِ بی رفتن

سیدعلی صالحی

ما غلامان حلقه به گوش 

ما غلامان حلقه به گوش 

نعمت مرادی