مرگ
شاخهی دیگری از گوزن است
با شاخهای خونی
اما صدای گلوله هنوز شنیده میشود؛
و زن
مدتها پیش از آسانسور پیاده شده است
اما عطرش هنوز میان طبقات سرگردان است.
صدای تو تا ابد
مثل پرندهای توی پیغامگیر گیر كرده است
و حرف كه میزنی انگار
لیست مسافران هواپیمایی مفقودشده را میخوانی.
اکنون تو مردهای
و زمستان
شکوفههای تازهای بر درختان افزوده است
اکنون تو مردهای
و فرورفتن گلولهای در سرت
مرگ را به فکر فرو برده است.