شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

چند پرستوی مهاجر 
آورده‌اند
چشم‌هایی برشته از اندوه 

...

به ری‌رای جانم

حواسم انگشت زبري‌ست روی پوست شما
و تنم دور...

به جنون دختران دشت

خطوط مرزیِ جنون و هندسه را رد كرده‌ام      ...

آبستن دهانی بود از کلمات 
مشرف به اندوهی تا ناخودم‌آگاهش
که نیست در...

شعرها

منم شیرازِ شهرآشوب و در جانم چه محشرهاست

منم شیرازِ شهرآشوب و در جانم چه محشرهاست

زری قهار ترس

از این فلات بلا بی‌هوا گذار نکن

از این فلات بلا بی‌هوا گذار نکن

مجید عزیزی

محمد انتظاری

دیر کردی پس چه شد؟ در من تب دلشوره‌یی‌ست

دیر کردی پس چه شد؟ در من تب دلشوره‌یی‌ست

فرزانه میرزاخانی