کتاب ها

Books

اشعار

poetry

صوت ها

audios

ویدئوها

videos

بیوگرافی

سمت: مشاور شعر آزاد

 

متولد تیرماه 1357

 

شاعر، منتقد، مترجم، روزنامه نگار  

 

تحصیلات:

دانش‌آموخته ادبیات انگلیسی

آثار:

برگ های بی عشوه ختمی، مدارک جعلی، به میچکا که روز و شب‌ها پشت پنجره‌ام بود و ...

 

 

تلویزیون

هی تو که اژدها بر سکه‌های زر خیمه زده‌ای
شترانِ راهوار سر در آبخورها فرو کشیده بودند
آن‌گه بود که جوان و به سرزمینِ رؤیا برویم
بلکه در برابرِ آن ران‌های خوش‌تراش
که پرتره ی زارعی در بادهای چشمش
نقش داشت
و انگشت‌هایش بر نت‌های نوایی سبز
برهنه می‌شدند
زانو زنیم
و قلبِ لرزانِ دیگری را
چنان ستایش کنیم
که آفتاب از چشم‌های ما طلوع کند
و در مهِ بی رنگِ پگاهان
خلخال‌های رقصنده‌اش
به پرواز درآیند
و زندگی
در سجاوندیِ یاس‌های شب‌نشین
بپیچد با الفبای نامحدودِ ذهنِ ما.
هی تو که آن زن را حذف کردی
از تصویرِ نسلِ ما
تا در سکوتِ شکست به چایِ صبح خیره باشیم
در سکوتِ شکست
دست بشوییم در توالت های بینِ راهِ سلفچگان
انگار صورت‌هایی بی چهره از شیارهای خاک‌آلود
به هم برسیم
در سرعتِ بی وقارِ یک هستیِ دیجیتال
و با نامِ کوتاهِ نیزه‌ای قدیم بر گرده
با صورت‌هایی بی چهره
به پرسه‌های بی انجامِ شهر رویم

هی تو که کسانِ ما به غربت رفتند
و لوازمِ مربوط‌به حفظِ خاطره را
در چمدان‌هایی با وزنِ محدود بردند
و اضافه‌بارشان
خطوطِ رنجبارِ چهره بود که جا ماند
و سندهای بلیغِ یک دوران بود

هی تو با شبکه‌های مسخ‌شده‌ی تماشاگر
چرا چهره‌های محبوب را حذف کردی؟
از امکانِ تصاویرِ ذهنِ ما؟ 
هی اژدها که سرعت از کمرگاهِ زورگویِ تو
پخش می‌شد در طنینِ به‌هم‌خوردنِ سکه‌های طلا
و سرعت از انتقالِ آن احساسِ ستمگر
از فرستنده‌های تو
پخش می‌شد در اشیای کندِ پستوهای اجاره‌ای
و سرعتِ تو هر روز
صورتِ ما را چهره تهی می‌خواست
و چهره‌های ما را از یاد
و یاد را برمی‌داشت از قلب‌های ما
با دو تیزیِ غول‌آسا
می‌گذاشت روی چرخِ قاپوقِ شکنجه‌گاهی نامرئی

ای اسطوره‌ طحالِ ما را از چنگکِ اعصار بیاویز
ای اسطوره تلواسه‌های علفزار را بیامرز
ای اسطوره آن ماه را از خلالِ شاخه‌های ابر
به یاد آر
ای اسطوره آوازِ قهرمانان را
و آغوشِ پذیرنده‌ی شادی‌ها را
چون زیرپیراهنِ کهنه‌ای بر چنگگ
به یاد آر
ای اسطوره اتاق‌های ما چون تپه‌هایی تا دامنه‌ی گنبد کبود
ای اسطوره ستاره‌ها را از شولای سوراخِ شب
بر ما بچکان
ای اسطوره اشباحیم ما
به درهای اتاق‌هایی بدل شدیم
بسته در طی تیزرهای تبلیغات
ما را بگشای از هم. 

سعدی گل‌بیانی