مرا ببر به کمی قبلِ عهدِ بیحاصل
به روزهای کمی قبلِ آفرینشِ گِل
به بیکرانهی بی من، به وسعتِ بیتو
به موسمی که هنوزت نداده بودم دل
به ناگزیریِ اجحافِ منشدن، شاید ـ
وجود پر بکشد از گِلی، که ناغافل ـ
هواییِ بودن شد، هواییِ من شد
هلا تو را چه به بودن! هلا منِ عاقل!
مرا ببر به خدا سال، قبلِ تصمیمِ ـ
خطایِ خلقتِ دیوانهی به تو مایل
سپس تو را کم کن از من و مرا از هست
نصیبِ نقصانم کن، به نیستیم بِهل!