شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

باد و باران

 

نمی‌خواهم
مهمان پریشان باد و باران باشم
شاید فقط یک بار
در جوانی‌ام مهمان باد و باران بوده‌ام
که راه خانه‌ام را گم کرده بودم
سراسیمه و پریشان
سوار اتوبوسی شدم
که راننده و ترمز نداشت
به‌سوی جهنم می‌رفت
گاهی رادیوی اتوبوس
اعلام می‌کرد:
آیا تو می‌دانی
تا پایان عمر
مسافر این اتوبوس هستی
که راننده و ترمز ندارد
به‌سوی جهنم می‌رود
فقط می‌توانی از شیشه‌ی کدرِ اتوبوس
مزرعه‌ی گندم را ببینی
که گل‌های نرگس در آن
مدام
خاموش و روشن می‌شوند.

از کتاب‌های در دست انتشار دفترهای صبحگاهی و مه 
انتشارات کارگاه اتفاق

احمدرضا احمدی

تک نگاری

شعرها

به صبحی دیگر

به صبحی دیگر

محمود معتقدی

من به این خونه برنمی‌گردم

من به این خونه برنمی‌گردم

فاطمه شمس

لی لی در سرزمین رقص

لی لی در سرزمین رقص

امیر خان پرور

سگ جان

سگ جان

کوروش جوان‌روح