طنطنهی سنج است
یا ضجهی خردههای یخ در سرم
تا سحرگاه میپریشانم بر تن نوباوت
بمانی دمی بیش در کنارم شاید
بیجان
که گرفتند از قلب کوچکت، دردانه فرزندم!
دیوخویان مست، نفیرکشان در خیابان
شایع شدهست تن فرزندان را
کشته کشته میربایند
در ناکجایی مدفون
زار و هوار تنبور است در جمجمهام
یا خسخس گاز و کلاج ماشین
تا خروسخوان میگردانمت در خیابان
در پسکوچههای شهر
ستاندمت از سردخانهی ننگ بیمارستان
ساعات آخرست حرفی بزن
یکدانه برادرم!
شایع شدهست تن برادران را
کشتهکشته میربایند
بیدرک جایی مدفون
زوزهی دمام پشت پیشانیام
یا شیون پنجههایم زخمی، خونچکان
تا بیرون کشم پیکرت را اینسان جوان
از آغوشِ غریبِ خاک
هزار بازوش را به دور جوانیات تابانده خاک
درون مشمایی که هنوز
از رطوبت اندامت خیس
پس نمیدهدت چرا؟
پس نمیدهدت؟
شایعه نبود
تن فرزندان را
کشتهکشته میربایند
در ناسرزمینی مدفون
ترس و خیال نیست
رشد سرطان خشم است در اندامهایمان
سنگینی وجدان بر شانههامان از بار سکوتی هزارسال
در هورالعظیم خون
اینهمه مینِ کبودِ کاشته برخطهی کمر؟
جایجای دندانِ مسلسل بر خلیج گردن؟
جراحت خمپاره بر جغرافیای کشالهی ران؟
آثار فتح و ظفر؟
پارگی... دریدگی... حقارت...؟!
شایعه نیست!
تن دختران را
زنده کشته میربایند
در سیاهچالهای گمنامِ تجاوز
مدفون!