شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

بر در ایوان تو


 
نشستیم  با دلی غمگین
در شبستان بلند چوبی باغت
که اشجار کهن‌سالش
گردش را حصاری بسته بودند
با آتشی روشن که در اجاق بود.
 
قصه اندوهمان هیچ بود
گفت‌و‌گوها مان
هیچ پوچی بی‌سرانجامی
یکی می‌گفت:
اگر مهتاب دل در دشت‌های دور دارد،
بی‌گمان زود می‌بیند
عاشق این دیار عشق را
که شب‌ها به اسبی مست می‌گردد
وان دگر می‌گفت:
 اگر مهتاب برتابد
 وان سه دیگر گفت:
که شعری هم بخواند
و شال سرخ نجیب تو
آن  شال رنگین
که با طرح ظریفش
 زیبا بود و عاشق بود
در دست‌های سرد من تا می‌خورد
و مهتاب سر به ایوان‌ها می‌سود
صبح می‌شد
گفتیم که برخیزم
 با کوله‌بار خود
وز این دیار وهم
آهنگ دیار دیار دیگری سازیم
شهر خلوت بود
چراغ‌های هنوز بر طاق‌ها می‌سوخت
شال سرخ و نجیب تو
در دست‌های من
در کنار خانه‌ات ماندم
پندارم چندین بار
نام تو را خواندم
درِ ایوان تو بسته بود
خواب قصه عشق مرا بر خوانده بود
صدایم در میان کوچه پیچید
باد گریه چشم مرا بر چید.
 با شال سرخ و نجیب تو
از کنار خانه‌ات رفتم
پا کِشان عزم دیار آب‌های دور را کردم
دیاری که بر ایوان هر خانه‌اش
قصه‌ای ا ست
قصه‌ی زنی که از عشق
قصه‌ساز است
28 مهر 1352   
 

اسماعیل یوردشاهیان اورمیا

تک نگاری

شاعر مادرزاد

شاعر مادرزاد

محمد حسین بهرامیان

شعرها

از آن آغاز... زخمِ دایه بر قُنداقه‌ام باقی‌ست

از آن آغاز... زخمِ دایه بر قُنداقه‌ام باقی‌ست

حامد ابراهیم پور

ه گوشم آه و فغان می‌رسد خدا را شکر

ه گوشم آه و فغان می‌رسد خدا را شکر

بهزاد گرانمایه

این حرف‌ها مناسبِ بَعد است

این حرف‌ها مناسبِ بَعد است

فرینوش عسگری

یک اعلان عمومی برای تذکر دوباره

یک اعلان عمومی برای تذکر دوباره

سردار شمس‌آوری