شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

شبِ شوری‌ست

...

شبِ شوری‌ست
که دل
می‌چرخاند خورشیدِ زخم.
گیسویِ نظرت را
بر  قعرِ جمالِ شهیدَت بتابان
  [قهرِ شلالت را
مسیحایِ مارپیچَت را].

_ با چه کسی 
این‌گونه رقصیده‌ای
که رقص این‌گونه
نازکانه از ساقِ تو می‌پَرَد؟!

میانه‌ی تن و جان
راه‌های اندکی‌ست
اما ظریف
چون نَفَس بر نقشِ پروانه‌ای
[خورشیدی معطر
خورشیدی غریب]
با جان‌هایِ شبانه‌ای
تبخیرشده در رنگ.

بهنود بهادری

شعرها

تا بوده

تا بوده

سیدعلی صالحی

سیمای تاکستان‌ها

سیمای تاکستان‌ها

غلامحسین چهکندی‌نژاد

منم شیرازِ شهرآشوب و در جانم چه محشرهاست

منم شیرازِ شهرآشوب و در جانم چه محشرهاست

زری قهار ترس

یک اعلان عمومی برای تذکر دوباره

یک اعلان عمومی برای تذکر دوباره

سردار شمس‌آوری

ویدئو

و به نام عزرائیل

و به نام عزرائیل

افروز كاظم زاده

خیمه شب باز

خیمه شب باز

سعدی گل‌بیانی