...
شبِ شوریست
که دل
میچرخاند خورشیدِ زخم.
گیسویِ نظرت را
بر قعرِ جمالِ شهیدَت بتابان
[قهرِ شلالت را
مسیحایِ مارپیچَت را].
_ با چه کسی
اینگونه رقصیدهای
که رقص اینگونه
نازکانه از ساقِ تو میپَرَد؟!
میانهی تن و جان
راههای اندکیست
اما ظریف
چون نَفَس بر نقشِ پروانهای
[خورشیدی معطر
خورشیدی غریب]
با جانهایِ شبانهای
تبخیرشده در رنگ.