نه از این اتراق و
اقامتگاه
نه از این شترها و
ماشینها
نه از این دشنه و
تفنگها و
قهوه و نشانه
نه از این لبها و دکلمه و خاطراتی از دهلیزهای تودرتو
حتی نه از این طوفانی که
از پشت کوههایی فرورفته در میان اعصار پیش میآید
چیزی افزوده نمیشود به شعری
که مثل سگ
در تابستان این خیابانی خشمگین لهله میزند
و سطر به سطر خود را
از میان زباله بیرون میکشد