خجسته باد بهاران
خجسته باد،باد
خجسته باد
دریاچهای که در کفِ دستم
حباب شدهست.
دنیای بیضوی
تاریخ نیمسوز در فروزم را
از یاد برده است.
چه روزگار خوشی بود
وقتی بهجای بردگان جهان
تازیانه میخوردم
و درتجارت آب
بهخاطر کشف سواحل بکر
در قایق مهاجران ترکخورده
زیر آب میرفتم.
آه، ای زمان کمین کرده!
ای عنکبوت پیر!
ای عصاکش کور!
من اشک آخر
امپراتور انفرادی تاریکم
فانوس طایفهام
خورشید را
درسینههای کینهزای شما
سنگ میکند.