کتاب ها

Books

اشعار

poetry

صوت ها

audios

ویدئوها

videos

بیوگرافی

متولد 1357، آستارا، ساکن تهران.
مجموعه‌های منتشر شده: 
«رفته‌ام خودم را بیاورم»، «تو/تهران/1385» و...

جای پای آن که می‌رود

                                                   به بکتاش آبتین، آزادی و زیبایی

زندان یا بیمارستان فرقی نمی‌کند 
تو را به هر میله‌ای ببندند، پرچم می‌شوی
و می‌وزی
آزادی را که نمی‌شود با دو حلقه‌ی فلزی و یک زنجیر، به بند کشید

بکتاش بکتاش بکتاش بکتاش بکتاش
این تکرار یک نام نیست 
این تکرار یک پتک است
بر سر یک سکوت

من یک ساکت هستم
من یک سرد هستم
من یک نیستم هستم
هستم؟! می‌گویی هستم بکتاش!؟ کجا هستم؟
کجا بودم وقتی آخرین نفست، ته‌مانده‌ی ریه‌ات را ترک می‌کرد؟
از خواب مصنوعی‌ات برنگشتی
اما آن بسته‌ی بیداری که از همان جا فرستاده بودی، رسیده است
باز می‌کنم
پیام در برابر پیام
آن‌ها هراس مخابره کرده‌اند
تو شعر ریخته‌ای توی پاکتی
و درش را با لخته‌ی خونت، لاک و مهر کرده‌ای
«برسد به دست آزادی»
و کمی پایین‌تر «زنده باد زیبایی»
و البته چند رویا در بسته بود برای مرمت انسان
انسان خرابه‌ی رنج است
روی رنج
روی رنج
جای پای آن که می‌رود
زخم می‌شود روی روزگار
و می‌ماند
و آن‌ها این را نمی‌فهمند
ما کشته کشته کشته کشته می‌شویم
اما تمام نمی‌شویم

بکتاش! بکتاش! بکتاش! با توام بکتاش!
وقتی دست می‌زنم به مرگ تو
انگشتانم بوی زندگی می‌گیرد!
 

آرش نصرت اللهی