جهان شعر و زمان شعر و زمین و آسمان شعر است
عبور نور از دروازهی رنگین کمان شعر است
منجم با غزلهای جدید از پشت بام آمد
بیا دنیا تماشا کن، تمام کهکشان شعر است
طنین آبشار و غرش رعد و خروش رود
صدای سرفههای ممتد آتشفشان شعر است
نگاهِ ماه در مرداب، عطر نسترن در باد
سکوت روستا در شب، نوای کاروان شعر است
شکوهِ شیههی رخشی که از شهنامه میآید
شراب رودکی در بوی جوی مولیان شعر است
قلم از بیهقی تا باستانی واژه میرقصد
که تاریخ معاصر از زمان باستان شعر است
خراسان شعر، کرمان شعر، گیلان شعر، کاشان شعر
کویر سیستان شعر و گلِ گلپایگان شعر است
اگر شیراز را بی سعدی و بی حافظ بپنداری
در و دیوار و بام خانههایش همچنان شعر است
غم آواز بسطامی میان نخلهای بم
صدای تاج در پسکوچههای اصفهان شعر است
فروغی نیست گاهی شعر باید منزوی باشد
دل قیصر شکست آیینههای ناگهان شعر است
نمایشنامهها و قصهها، تصویرها، حتی
هدایت نیز میدانست، اصل داستان شعر است
شنیدم همدلی از همزبانی گاه بهتر نیست!
زبان مادری در سرزمین شاعران شعر است