کتاب ها

Books

اشعار

poetry

صوت ها

audios

ویدئوها

videos

بیوگرافی

آلزایمر

ای اماکن خصوصی که جهان را به عاریه می‌گیرید
و تن‌ها را به عاریه می‌گیرید
ای گورستان شهری 
به اطناب چندین خیابان بسته
ای زمین بزرگ
به قهررانده پیوندهای گسستن را
گسستن از درب‌ها به پیاده‌رو
تن‌های ابدی روبه‌روی تیمارستان
راهم را به تلاقی دومسیر رسیده به هم بسپار
راهم را به تلاقی دو مسیر رسیده به هم بسپار
و راهم را به تلاقی انسان به انسان بسپار
ای راه میان ازدحام تصادفی تن‌ها!
ای گریزشبانه‌روزی از اماکن خصوصی!
ای پناهنده به عموم! ای خانه ساخته درمیان شاهراه‌های کثرت!
به سیالیت بخارگون زمان که می‌پراکند گام‌ها را از تناهی
گم‌شدن راه‌ها در ازدیاد اشیا، ویترین‌ها، کارخانه‌ها
ای گذرگاه‌های از انسان خالی شده!
ای انسان خالی از سکنه‌ای انسان مدرن شده تا مرگ!
به اماکن خصوصی تبعید شده‌ای تن‌های تنیده با دیوار
تن‌های به گذرگاه‌ها فروکاسته‌شده
تن‌های تنیده‌شده به گذرها به دودها به دوردست‌ها
ای تابلوی تنیده چون رخ انسان روبه‌رو!
چون رخ انسان روبه‌رو درچارچوب
چون رخ انسان روبه‌رو درچارچوب 
چون رخ انسان روبه‌رو چون رخ انسان مصلوب‌شده چون رخ انسان به قطعه تبعید‌شده
ای انسان شیء‌شده‌ی روبه‌رو!
که سیگار گوشه‌ی لبت را درون فنجان می‌ریزی
ای قطعه‌ی شماره‌گذاری‌شده‌ی متولد در بیمارستان!
ای قطعه‌ی شماره‌گذاری‌شده‌ی در گورستان! 
ای بدن متراکم از دیوارو چوب‌و فلز‌و اتومبیل‌های پارک‌شده پشتِ چراغ قرمز!
و ای جریان حرکت ابدی بین چهارگذرگاه ابدی در خیابان!
شهر نگاه هر روز پیرزنی از پنجره است که آلزایمر دارد
 

فروغ بختیاریان