مثل گلهای زرد پاییزی، مثل آلالههای وحشی دشت
بال بر بال خون چکان نسیم، مادر خوب قصه پرپر شد
مثل تندر خروش کرد و سپس برق زد وانگهی چو ابر گریست
مثل رنگینکمان یکرنگی بال زد ناگهان کبوتر شد
چشمه شد، نور شد و بالا رفت، جاری روشن محبتها
پر به بال فرشتهها سایید، در دل آسمان شناور شد
با نگاه ستاره نجوا داشت، آسمان را که دخترک میدید
ای ستاره گل عروسکیام! باز آغازِ درد دیگر شد
خواهرم چون به آسمانها رفت من به این چشمهای خود دیدم
مادرم مثل آه ابری شد، مادرم مثل ماه لاغر شد
دخترک حس خوب و پاکی داشت به زلالی و خوبی باران
عطر حسش در ابرها پیچید، ناگهان آسمان معطر شد
کهکشان کهکشان ستاره دمید از دو چشم شکوفهبارانش
و میان شکوفهها بیرنگ، آرزوهای سبز دختر شد
ـ مادرم مثل ابر میبارید و دلش را به آسمان میداد
مادرم داغدار خواهر بود تا که خود میهمان خواهر شد
مادرم میسرود چشمم را، که نگاهش در آن میان تب کرد
سرخ شد، شعله شد، زبانه کشید صحنه غمبار و دردآور شد
و همینطور بافت گیسم را با دو دستان آهآلودش
و سپس شعر داغ درد مرا مادرم مثل آب از بر شد
آخرین بار مادر خوبم، مادر نازنین محبوبم
بادهی سرخ اشکهای مرا با تمام وجود ساغر شد
اشک میریخت پابهپای دلم و مرا میسپرد دست خدا
سرخ شد گونههای من از درد، دامن دردهای من تر شد
عمق این درد را نمیفهمید کودک قصهی پریشانی
تا که سیب زمانه چرخی خورد تا که این خردسال مادر شد