شبیه ماهی اگر از دهانم بیرون بپری
عجیب نیست!
که من تمام اقیانوسهای جهان را آشامیدهام
و هنوز عطش دریا دارم
دهانم مزهی مردهای دارد
که در گلویام ویران گشته
حالا که از دهلیزهای قلبم گذشتهای
آرامش سبزی خیابان را گرفته
و بوی دریا...
ماهیها...
درختها به خیابان ریختهاند
تو در پشت ابرها
رؤیا اگر اینگونه باشد
درخت میشوی
پرنده میسرایی
ابرها پنهان نمیکنند
ستارهای از آسمان پریده
و صدای گنجشکها...
درختها...
خیابان...
دریا...
ماهیها...