با ضربآهنگ یک کشتار جمعی
از بلخ تا پالمیرا
از قندهار تا آبخازیا
خورشید از کرانهی خاور افول خواهد کرد
و باور کنید من آنجا ایستاده بودم
وقتی که پارههای هر اندیشه
در ستارههای دنبالهدار میسوخت.
همیشه سواری باید باشد
اینجا
ژولیده اما موازی شک
در امتداد اسبی مهآلود
که رمزی در انبوه محاسنش کبره بسته باشد.
پیش بیاید و تنها انسانی یک چشم
کسوف را در وجناتش لمس کند.
اینجا پالانها با هر ستارهی دنبالهدار
آفتابپرست میشوند
و راه میافتند از جابلقا تا جابلسا
تا جالوتی از گرانیت را
به طالوتی از بازالت کیمیا کنند.
اینجا همیشه شب جاریست
و آسمان از ستارههای دنبالهدار سرشار.
بوی هیزم میآید
و ضجههای غریبانهی کاه و کلش
کرمهای ساقهخوار اما
از جویدن باز نایستادهاند.
از قفقاز تا خلیج فارس
از کشمیر تا مسجدالاقصی
افق از چهار جهت
در سرخی بیپایان پایکوبی میکند
و آسمان مچاله خواهد شد.