شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

دوستم! برادر من! خواهرم!

دوستم! برادر من! خواهرم!
مارهای زخمیِ گوشه‌نشین معابد شدند
و جغدها از غلاف تفنگشان روزی‌مان را می‌دهند.

ما شام و ناهارمان را در گلوی پشه‌ای می‌جوییم
که از رگ و پوستمان تغذیه می‌کند
در خلوت خانه‌ها کتابی می‌خوانیم
که به زیور طبع کلاغ آراسته است.

ما را ببرید سر چهارراهی بفروشید
از پوست تازه‌مان فرشی بدوزید که شتر بگذرد
و دلمان را در موزه‌ی عبرت بگذارید.

خسته‌ایم
بادی وزید و در پیاله‌ی لغزانی افتادیم 
که نگهبانش مگسی سارق است
در شراب غلیظی افتادیم
که به‌جای مستی غرق می‌کند.

دست‌های ما کجاست که برداریم 
و صورتمان را بشوییم
پیراهن ماه را ببریم و بشوییم
شب که برای همیشه نخواهد پایید
ماه به پیراهن شسته‌اش محتاج است
صبحی تازه بر سر جالباسی افتاده است.
 

محمد شمس لنگرودی

شعرها

بِالْفَحْلـَگی

بِالْفَحْلـَگی

جمال‌الدین بزن

تو هم میروی

تو هم میروی

شمس آقاجانی

برهنه ات به خانه می آید

برهنه ات به خانه می آید

فهیمه جهان آبادی

مانده یک کوچه و تنها یکی از ما دو نفر

مانده یک کوچه و تنها یکی از ما دو نفر

جواد محمدی فارسانی