به یاد دارم آنها را
مستقیم ایستاده بودند
برای آفتاب سلامِ نظامی میدادند!
از تپه ی روبهرو
کوهستان طاقت اینهمه درد را
قورت میداد!
گفتند: زمین جاذبهای ندارد
وقتی تو نباشی
نه این کوه زیباست
نه پرندهای که به مهاجرت میرود!
از سر بالایی، بالا میروند
همگی با موهای مشکی
چشم و ابروهای سیاه،
دستهای بسته
دوست دارید از کدام جهت بمیرید؟
بالاتر از جهت
همه را کشتند!