شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

به یاد دارم آن‌ها را

به یاد دارم آن‌ها را
مستقیم ایستاده بودند
برای آفتاب سلامِ نظامی می‌دادند!
از تپه ی روبه‌رو
کوهستان طاقت این‌همه درد را
قورت می‌داد!
گفتند: زمین جاذبه‌ای ندارد
وقتی تو نباشی
نه این کوه زیباست
نه پرنده‌ای که به مهاجرت می‌رود!
از سر بالایی، بالا می‌روند
همگی با موهای مشکی
چشم و ابروهای سیاه، 
دست‌های بسته
دوست دارید از کدام جهت بمیرید؟
بالاتر از جهت
همه را کشتند!

 

بشنوید
 

آذر کتابی

شعرها

دادی کشید بر سر ِ زن: «هی نگو بمان

دادی کشید بر سر ِ زن: «هی نگو بمان

آزاده بدیهی

چشم‌هایم زبان منند

چشم‌هایم زبان منند

فیروزه برازجانی

رستاخیز

رستاخیز

شقایق شاهرودی‌زاده

می‌آیی 

می‌آیی 

م. مؤید