1
قسم به گُشایشِ آلودگی بر کف
کسی در اینجا نیست
این تنها حالتِ معصومِ نشئگیست که انگشت میآوَرَد بالا
اجازه میپُرسد
و اِدرارش را پخش میکُنَد به دیوار رو به رو
۲
مُدام میرود
سر فُرو میکُنَد به چالهی خون
برمیگردد
۳
پوست خالی میکُنَد از ماندن
و لابد سرش را
سرِ از بیخ تراشیدهاش را میآورد بیرون
و به آن تیغِ ایستاده در قفا
میگوید:
سلام