سیدفرزام حسینی
شعرها
صوت ها
ویدئوها
کتاب ها
به زوزه نشستهی برخاسته از تن منم
شبها
که از گرسنگی پوستم...
...
تا کاروان شترها از سوزن رد شوند
خانه از تخم بیرون میآید
...
چیزی از من
در تَندهی پدر جا ماند
و با یکچهارم صورت زاده شدم
...