از سفر برگشتهام
از سوگواری شعری عاشقانه
استعارهای سرگردان
که از قرن هفتم
در زبان سرخ سعدی
به دور تنهاییاش چرخیده و
هنوز به استخوانهای معشوق نرسیده است
چقدر بیهوده است
مجسمهی شاعر
ایستاده در میدان شهر
ایستادهام
پشت به کتابهای کتابخانهام
پشت به گورستان شاعران بزرگ
در عکسی
که همهچیز مرتب است