شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

تهران چشمان

 

تو در تهرانِ چشمانت ترافیکی‌ست سردرگُم
چه کردی با من و با شهر و با اعصابِ این مردم
زِ کرمان آمدم دیروز  و تهران را نمی‌فهمم
مرا در جیب خود وقتی که می‌ترسم بکن قایُم1
خیابان، ترمز ماشین و آقایی که می‌گوید:
همیشه در میان بوده است گویا پای یک خانم!
غروب از چشم‌های عابری پرسیدم: آزادی؟
برایم زیرلب با اَخم تلخی می‌کند غُم غُم2
وَ چیزی تویِ مغزم ساز خود را می‌زند، چیزی ـ
شبیه مته‌ی برقی، پُتک، دیلم، سُمبه یا اهرم
من از نسل و تبارِ خانه‌های گُنبه‌ای3 هستم
که حالا در خودم انگار دارم می‌کنم توتُم4
چه فرقی می‌کند این‌جا درختی سبز باشی یا ـ 
برایِ گرمی شومینه‌های سبزشان هیزم
ندارم ریشه این‌جا جای من گفتند خالی نیست
و گویا می‌خورد در بی کسی این ریشه را گُکسُم5
یکی پرسید شهری می‌شوی این‌جا چه می‌خواهی
نگاهش کردم و با بهت و با تردید گفتم چُم6...
 

پی‌نوشت:
1.  قایُم: پنهان
2. غُم غُم: نجوا
3. گنبه: گنبد
4. توتُم: آوار چاه در درون خود
5. گُکسُم: آبدزدک
6. چُم: چه می‌دانم

حمید نیک‌نفس

شعرها

«به تو که عاشقت شدم اما شوهرت به زبان زیردریایی‌ها حرف می‌زد»

«به تو که عاشقت شدم اما شوهرت به زبان زیردریایی‌ها حرف می‌زد»

مرتضی بختیاری

شاید زمان آن چای کم‌رنگی است 

شاید زمان آن چای کم‌رنگی است 

الهام جهانبازی گوجانی

برهنه ات به خانه می آید

برهنه ات به خانه می آید

فهیمه جهان آبادی

دلت دلفینی ست

دلت دلفینی ست

شاهین غمگسار