چقدر خاک كنم نعش ياسهايم را
و روی هم بگذارم هراسهايم را
به غير باخت، قماری چنين نخواهد داشت
از آن نخست بريدند آسهايم را
زمین بایر من ناامید رویشهاست
به جای نان نخريدند داسهايم را
بگو چه شد كه خودم را دوباره گم كردم؟!
بگو چقدر بگردم لباسهايم را؟
وزيد بادی و روح مرا به غارت برد
نمیشنيد كسی التماسهايم را
نمیشود كه از آن زخم كهنه دم بزنم
شنود میكند اين شب، تماسهايم را
دلم خوش است به يک احتمال دور از دست
ز من اگر كه نگيرند طاسهايم را