که گاو از این خوابِ وارونه، بالا رفت
چشم بدواند از دامن کشیدنت در میان خدایان
زانو آغشته به صورتِ غارتگران
خورشید در جام،
هی ترانه به شوش میبری و میآوری
از آنسوی پنجره، آوازی برای تو
از حدقه در آمده بهطرز نشستنِ ریتون
سبزِ قامت باشد برای پاهای تو
کبوترانِ لاجورد برای شعرهای من
که قمار کردهایم روی خورشیدی سرد
چشمهای ملکه باشد برای وقتی از نفس میاُفتیم
شاخهای غمگین من، برای زایمانِ چهار اقلیم ...
که زیبایی از باغهای اِنشان آوردهاند
موزهها را با فرشتگان عیلامی مراقبت کنند
و این پیشکشِ ستارگان را
باشد که اروپاییان بپسندند
رنج از گیسوان ما
به ماهیگیران سپرده شده
تو را در آب دیدهام
با پستانهایی برافراشته برای دوزخیان
و این رنج، حق ما بود
ما از سرما آموختیم که قلبمان را به دندان بکشیم
و این بوسههای سنگین
آسمانِ هفتتپه را با سرهای بیپلاک، ابری کردهاند
آسمان، نمیدانست
در طلبِ باده سرت را میبُرم...
از جای مُژه روی گلوی پیامبران میگذارم...
تو اما از تاکستانهای عیلامیات
برای ما، جرعهای بپاش
کمیخاک از خانه آوردهام...
پایت را نمیپوشاند، اما جای بوسه را نشانم میدهد.
پینوشت:
* ملکه ناپیرآسو : همسر اونتاش ناپیریشا (1250 پ م) شاه عیلامی اِنشان و بنیانگذار معبد و زیگورات چغازنبیل؛ در دوران اوج و شکوه عیلامیمیانه، در مراکزی متمدن همچون شوش، لرستان، مارلیک و املش گیلان، حسنلو آذربایجان و زیویه ی کردستان.
با صدای شاعر بشنوید