شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

مثل درختی که بلند شد و رفت

مثل درختی که بلند شد و رفت،
رفت
من درختی بودم که کلاغ‌ها شاخه‌اش را ندیدند
به ترکیباتم ناخن می‌زنم
در سرگیجه‌هایم دایره‌ای رسم می‌کنم
و شاخ و برگی می‌دهم به جسدم
که دهان دارد و هنوز
در صدایم سنگ‌ها به هم می‌خورند
اما تپه‌های مانده در گلویم چرا صاف نمی‌شوند؟
من برای خودم آفتاب تاریکی دارم
و در شنوایی‌ام
دیوار بلندی ایستاده و نمی‌رود
 

مصطفی فخرایی

شعرها

لاکریموسای

لاکریموسای

محمود بهرامی

چشم‌هایم زبان منند

چشم‌هایم زبان منند

فیروزه برازجانی

آزادی و تو

آزادی و تو

بیژن الهی

به کوتاهی یک رؤیا

به کوتاهی یک رؤیا

واهه آرمن