شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

حرمت شکست، آینه‌بندی حرام شد

حرمت شکست، آینه‌بندی حرام شد
فرصت برای عشق نوشتن تمام شد
در کوچه‌های یخ‌زده اشکی عبور کرد
بغضی نشست، سایه ی غم مستدام شد
می‌گفت: «خسته‌ای! بنشین تا که بگذرد...
این‌قدر زل‌نزن به من و ما... که بگذرد»
اما پلنگ زخمی ‌چشمم حریص بود
فرصت نداشت ماه از آن‌جا که بگذرد
این بار تا فراز شکستن رساندمش
بر گور خالی ضربان‌ها نشاندمش
یک فاتحه برای دل خویش خواندم و
در لابه‌لای خالی دفتر کشاندمش
پُر شد تمام دفتر از آهنگ خشک باغ
از ردپای خسته‌ی یک قطره اشک داغ
حالا غروب می‌کنم و گوش می‌دهم...
می‌آورد نسیم صدای پَر کلاغ
خُردم! ولی صدای شکستن نمی‌دهم
پیوند را اجازه‌ی بستن نمی‌دهم
دیگر به این دلی که تو را سیر دیده است
حتی مجال با تو نشستن نمی‌دهم

حمید شریفی

شعرها

منیک له خو مدا ونتر...

منیک له خو مدا ونتر...

جمیله چوپانی

بر شانه‌ى تو صبح سحر برنخاستن

بر شانه‌ى تو صبح سحر برنخاستن

مهدی فرجی

طفلکی از همان سال‌ها پيش

طفلکی از همان سال‌ها پيش

عادل حیدری

برهنه ات به خانه می آید

برهنه ات به خانه می آید

فهیمه جهان آبادی