ویرانی، همهمه است
نمیتوانی گوشَت را
به مکانی خاص بچسبانی
بگویی: این خانه در حال فرو ریختن است
هزار چنار در هزار روز
ذره ذره ذره
از درون میسوزند
و چهارباغ بیآنکه ببینی
خاکستر میشود
ویرانی، تکامل است
از موجودی به موجودی
دائماً شکل عوض میکند
در فیروزهی کاشیها غلت میزند
تا به بال کبوترها بچسبد
و مسجدی را از پا بیندازد
ویرانی، مه است
هرچه تقلا کنی
چیزی را شفافتر ببینی
مبهم و مبهم و مبهمتر میشود
تنها میتوانی
با دهانِ بسته
با چشمها و دستهای بسته
یک گوشه بایستی
و انتظار بکشی