شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

ویرانی، همهمه است

ویرانی، همهمه است
نمی‌توانی گوشَت را
به مکانی خاص بچسبانی
بگویی: این خانه در حال فرو ریختن است
هزار چنار در هزار روز
ذره‌ ذره ذره
از درون می‌سوزند
و چهارباغ بی‌آن‌که ببینی
خاکستر می‌شود

ویرانی، تکامل است
از موجودی به موجودی
دائماً شکل عوض می‌کند
در فیروزه‌ی کاشی‌ها غلت می‌زند
تا به بال کبوترها بچسبد
و مسجدی را از پا بیندازد

ویرانی، مه است
هرچه تقلا کنی
چیزی را شفاف‌تر ببینی
مبهم و مبهم و مبهم‌تر می‌شود

تنها می‌توانی
با دهانِ بسته
با چشم‌ها و دست‌های بسته
یک گوشه بایستی
و انتظار بکشی
 

جواد خوانساری

تک نگاری

شعرها

خیابان‌هایی هم  هستند

خیابان‌هایی هم  هستند

پروین نگهداری

در برهنگی بلندترین شب سال

در برهنگی بلندترین شب سال

مهتاب موسوی

فالگیر

فالگیر

محمدحسین بهرامیان

سه شعر از علی بیکی

سه شعر از علی بیکی

علی بیکی