در آینه
به آتش روی سرم دست کشیدم
و شعلهها را از روی پیشانی و چشمهایم کنار زدم
دود در اتاقها میچرخید در قفل در
در فاصلهی بین کتابها بین کلمات
با دستی که در آتش میسوخت کلید خانه را برداشتم
و دست دیگر دست پسرم بود
منو دریا میبری؟
از کنارم عابرانی شاد با سرهایی از آتش عبور میکردند
ساعتم در آتش میسوخت
ثانیهها
دقیقهها
میسوختند
عقربهها آب میشدند
و چیزهایی از گذشته و آینده خاموش نمیشد
منو دریا میبری؟
نشانی دریا را از مردی که شعلههای آبی روی سرش بود پرسیدم
گفت راه دود به آسمان است
از همین راهی که درختها میروند برنگرد
و همیشه از راهی که در رودخانه سرازیر است برگرد از راهی که قزلآلا نگاهت میکند پرتاب شو
منو دریا میبری؟
آدمها در شب
با سری از آتش در دریا فرو میرفتند
سرها در زیر آب میسوختند میسوختند
پسرم در شنها میدوید
و منتظر بود تا موج ساعتم را به ساحل بیاورد.